بهمناسبت ۱۸ نوامبر زادروز مارگارت اتوود، این نویسندهٔ شهیر کانادایی
آرام روانشاد – ایران
سرگذشت ندیمه، مجموعهٔ تلویزیونی آمریکایی در ژانر تراژدی و پادآرمانشهری است که بر اساس رمان معروف سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود، نویسندهٔ کانادایی، ساخته شده است. سفارش این سریال توسط سرویس پخش هولو برای ۱۰ قسمت به سازندگان فیلم داده شد و توسط بروس میلر (Bruce Miller)، کارگردان آمریکایی سریالهای علمی-تخیلی در سال ۲۰۱۷ ساخته شد. تا کنون چهار فصل از این سریال ساخته و پخش شده است. این سریال که چهار فصل و در مجموع ۳۶ قسمت ۶۰ دقیقهای دارد، توانسته است جوایز متعددی در جشنوارههای مختلف بگیرد که مهمترین آنها جایزهٔ گلدنگلوب در بخش بهترین بازیگر نقش اول زن بود.
بازیگران: الیزابت ماس، مکس مینگلا، جوزف فاینس، آن داد
داستان:
در آینده، بر اثر آلودگیهای زیستمحیطی، بسیاری از زنان و مردان عقیم میشوند. از طرفی با افزایش آمار همجنسگرایی، میزان زادوولد کاهش شدیدی مییابد. در چنین شرایطی، فرقهای از مسیحیان پروتستان بنیادگرا که به «پسران یعقوب» مشهورند، قدرت را در ایالت ماساچوست آمریکا در دست میگیرند و زنانی را که قدرت باروری دارند، بهعنوان بردگان جنسی و ماشین تولیدِمثل انتخاب و به خانهٔ فرماندهان و زنانشان میفرستند. البته برای آنکه به کار خود وجههٔ قانونی بدهند، نام این زنان را «ندیمه» میگذارند. سریال سرگذشت ندیمه، داستانی است که از زبان یکی از ندیمهها روایت میشود.
میگویند نویسندگان بهنوعی پیشگو هستند یا مورخان عصر خویش. هرچند عدهای تصور میکنند که داستان سرگذشت ندیمه بهنوعی پیشگویی آینده است، خودِ مارگارت اتوود چنین نظری ندارد و اصرار میکند بارها گفته است که این داستان پیشگویی آینده نیست و او اینها را از خودش در نیاورده است، بلکه داستان سرگذشت ندیمه روایتی است گرتهبرداریشده از وقایع تاریخی یا رویدادهایی که در زمان نگارش این داستان در سراسر دنیا اتفاق میافتاده است، از دیدگاههای نیکلای چائوشسکو برای لزوم باردارشدن زنان و انقلاب اسلامی ایران گرفته تا حملات نژادپرستانهٔ کو کِلاکس کِلَنها با تمسک به مذهب و بسیار وقایع دیگر. و البته سالها پس از نگارش داستان سرگذشت ندیمه، با ظهور گروهکهای جهادی و تندرویی مثل داعش یا طالبان و رفتاری که با زنها بهعنوان بردگان جنسی دارند، روایت سرگذشت ندیمه همچنان در جهان در حال تکرار است.
سریال سرگذشت ندیمه بر اساس همین رمان ساخته شده است. قبل از هرچیز باید بگویم اگر دنبال سریالی هستید که حالتان را خوب کند، مطلقاً به سراغ سرگذشت ندیمه نروید. این سریال بسیار درخشان است. در فصل سوم کمی افت میکند. اما فصل یک، دو و چهار (مخصوصاً یک و چهار) عالیاند. این سریال حقیقت را به تلخترین شکل ممکن توی صورت شما میکوبد. برای همین میگویم که تماشایش قرار نیست کامتان را شیرین کند. اگر توان مواجهه با حقیقت آنهم به تلخترین شکل ممکن را دارید، تماشایش را از دست ندهید.
شروع سریال نفسگیر است. آمریکا در سیاهی فرو رفته و در چنین شرایطی، یک گروه از مسیحیان تندرو شورش کرده و با گرفتن مجلس و کاخ سفید، کنترل امور را بهدست میگیرند. این عده باور دارند آمریکا باید بر طبق اصول مذهبی اداره شود. نام گیلیاد (Gilead) را بر کشور میگذارند.
به این ترتیب، قسمت اعظمی از ایالات متحده تحت تأثیر نیروهای تندرویی قرار میگیرد که نجات از وضعیت فعلی را در پیادهسازی اصول مسیحی میبینند. کشوری که تا پیش از آن نماد آزادی و رهایی بود و زندگی در آن آرزوی بیشتر مردم دنیا، حالا توسط حکومتی تندرو مذهبی اداره میشود که قوانین داعش و طالبان پیش آنها ملایم بهنظر میرسد. راهحل سران حکومت برای حل مشکلِ بچهدارنشدن این است: به کنیزی گرفتنِ زنان بارور و تجاوز به آنها برای بهدنیاآوردن بچههای آینده – البته فقط برای فرماندهان که همان مقامات دولتیاند. فرماندهانی که همسر دارند، برای بچهدارشدن میتوانند بهسادگی یک کنیز داشته باشند و از او بهعنوان ماشین تولید مثل استفاده کنند. زنان چند دستهاند که مهمترینشان از این قرارند: ندیمهها که باید بچه بیاورند. مارتاها که زنان نابارورند و بهعنوان خدمتکار در خانهٔ فرماندهان کار میکنند، عمهها که وظیفهٔ تربیت ندیمهها را دارند و زنان فرماندهان. در این حکومت مذهبی افراطی، زنان هیچ حقی در زندگی خود ندارند و باید آنچه را از آنها خواسته میشود، بهجا بیاورند وگرنه زندان و اعدام در انتظارشان است. البته فقط زنان شامل این قوانین سختگیرانه نمیشوند. تمام مردم عادی مجبورند از قوانین دینی پیروی کنند، وگرنه اعدام و بر دیوارها آویزان میشوند. یکی از سختترین مجازاتها برای زنان خیانتکار، زنانی که سقط جنین میکنند و همجنسگراها است، چون با قوانین خداوند در تضاد است. از آنجا که همه از مأموران مخفی حکومت در هراساند، فضای جمهوری گیلیاد رعبآور و پرتنش است. هر لحظه ممکن است کسی نشانهای مبنی بر بیاعتقادی یکی از شهروندان به اصول و حقانیت حاکمیت گیلیاد ببیند، و از روی اعتقادات شخصی به این اصول یا در اکثر موارد برای خوشخدمتی به سرویس امنیتی-جاسوسی حکومت که چشمان خدا (Eyes of God) نام دارد، آن را گزارش کند. این سرویس امنیتی که گسترشی از سازمان سیا است، تقریباً اجازهٔ انجام هر کاری را دارد، با خودروهای سیاهرنگ با شیشههای دودی و چراغ گردان هر کسی را که بخواهد، حتی فرماندهان را بازداشت میکند و مورد شکنجه قرار میدهد.
در چنین فضای رعبآوری ما با شخصیتها و داستانشان آشنا و همراه میشویم. علیرغم تصویر تکاندهنده و هولناکی که از حاکمیت مذهبی میبینیم، سرگذشت ندیمه نقد مذهب نیست؛ نقد تفکر ایدئولوژیک در دست صاحبان قدرت است. اینکه راحتترین راه برای توجیه جنایت توسط دولتمردان استناد به تفکر ایدئولوژیکِ بهزعم آنها رهاییبخش است.
بهدلیل کارگردانی و فضاسازی بسیار خوب، از همان ابتدا خفقان موجود در گیلیاد را بهخوبی حس میکنیم. بهحدی که گاه نفسکشیدن برایمان سخت میشود. استفاده از رنگهای سرد بهترین تمهید کارگردان برای القای حس نومیدی به بیننده است. شهری که خاکستری و اغلب ابری و مهآلود است. خانههایی با دیوارهای تیره و فضایی وهمانگیز و غمبار که محنت را از قاب دوربین به بیننده انتقال میدهد. مخاطب احساس میکند همراه جون آزبورن و سایر ندیمهها زندانیِ خانهٔ فرماندهان است. ولی پنجرهٔ غبارگرفتهای هم در اتاق جون هست که همیشه باریکهٔ نور از آن به اتاق میتابد و میتواند استعارهای از امید و رهایی باشد. جون در سختترین لحظات هرگز امیدش را برای رهایی را از دست نمیدهد.
فیلمبرداری و طراحی صحنهٔ سرگذشت ندیمه فوقالعاده است. طراحی خانهها به سبک خانههای اواخر قرن نوزدهم در انتقال حس حزن و خفقان بسیار مؤثرند. کارگردان این مجموعه، بروس میلر بههمراه دستیارهایش توانسته فضایی مانند فضای توصیفشده در کتاب، بسازد. انتخاب بازیگران بسیار درست و دقیق بوده و هر بازیگری در نقش خودش کاملاً فرو رفته است. بازی بازیگران عجیب خوب است. هیچ بازی متوسط یا ضعیفی در این سریال وجود ندارد. اما بیشک بهترین بازیها متعلق به الیزابت ماس در نقش جون و آن داد در نقش عمه لیدیا است. به جرئت میتوان گفت که آن داد و الیزابت ماس یکی از بهترین و باورپذیرترین بازیهای چند دههٔ اخیر را در تاریخ سینما و تلویزیون ارائه دادهاند. باقی بازیگران هم فوقالعادهاند، اما این دو چون الماس میدرخشند.
الیزابت ماس در نقش جون، ما را با خود همراه میکند و کاری میکند که سرنوشتش برایمان اهمیت داشته باشد. بارها و بارها با تلاش او برای رسیدن به آزادی همراه میشویم. سرسپردگی بیش از حد عمه لیدیا ما را تا مرز جنون میبرد و این بهدلیل عملکرد درخشان این دو بازیگر است. از بازی درخشان جوزف فاینس با آن نگاه سرد در نقش فرمانده واترفورد نیز نمیتوان یاد نکرد.
در جامعهٔ آمریکاییِ سریال سرگذشت ندیمه، زنان تنها ابزار بچهزایی و ارضای میل جنسی مردان بهحساب میآیند و حق آرایش، کارکردن و داشتن ثروت را ندارند. نقطهٔ مقابلش کانادا به بهشتی مبدل شده که از پناهندگان گیلیاد محافظت میکند و به آنها فرصت زندگی دوباره را اهدا میکند. کانادا همان سرزمین رهاییبخش و بهشتی است که وعده داده شده. جایی که انسان، رعایت میشود. در سکانسهای کانادا حتی با وجود فضای برفی، مخاطب گرما را حس میکند.
کوتاه سخن آنکه اگر تحمل تلخی از نوع درخشانش را دارید، رمان سرگذشت ندیمه را بخوانید و سریالش را ببینید. توصیه میکنم اول رمانش را بخوانید و بعد سریالش را ببینید. خود را جای تمام ساکنان اسیرشده در گیلیاد بگذارید و مارگارت اتوود را بیشازپیش تحسین کنید برای خلق چنین جهانی که بیشک فقط از نویسندهای بزرگ ساخته است. شک نکنید به احترام او برای خلق جهانی چنین بدیع و تلخ تمامقد خم شده و کلاه از سر خواهید برداشت.
فصلهای ۱ تا ۳ این سریال در اغلب از کتابخانههای مترو ونکوور از جمله کتابخانههای ونکوور، وست ونکوور، شهر و بخش نورث ونکوور و برنابی، پورت مودی، کوکئیتلام و منطقهٔ فریزر ولی موجود است که میتوانید از طریق این کتابخانهها آن را بهرایگان امانت بگیرید و تماشا کنید. ولی تماشای هر چهار فصل این سریال در کانادا تنها از طریق سرویس Crave یا خرید آن از Apple TV یا Google Play Movies امکانپذیر است.
آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامهنگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان میپردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب به اشتراک میگذارد. با پیوستن (Join) به این کانال به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.